انتظار - لبیک اللهم لبیک
انتظار
تو کیستی که شب یلدا هم وقتی به تو می اندیشد، امیدوار می شود سحر نزدیک است؟
تو کیستی که عشق هم برای رسیدن به تو می کوشد و می خواهد خود را به رنگ تو در آورد؟
تو کیستی که وقتی به تو می اندیشم، شیطان می هراسد و خود را پنهان می کد، مبادا نور تو او را رسوا کند؟
تو کیستی که دریا را به آرامش، آسمان را به بارش، درختان را به رویش، جهان را به خیزش دعوت می کنی؟
تو کیستی که شب در دولت تو معنا ندارد و عمر روز بلندتر از هر روز دیگر است؟
تو کیستی که یک جهان از آمدنت می گوید و یک جهان منتظر آمدنت است؟ تو کیستی که یک جهان تو را به نام می خواند و یک جهان نام و راه تو را تفسیر می کند؟ تو کیستی که یک جهان از تو فراری است و برای شناخت تو نمی کوشد، یک جهان تو را شمشیر به دست تصور می کند و تو را با رنگ خون نقاشی.
تو کیستی که تمام جهان را با نام و راه و یادت پر کرده ای، پیش از آن که پرده ها را کنار بزنی و خود را نمایان سازی و از راهت حرف بزنی و از قرآنی بگویی که با خود آورده ای؟
تو کیستی که دوست و دشمن از تو یاد می کند و تو را به شکلی ترسیم؟ تو کیستی که هرگاه به تو می اندیشم، خودم را از یاد می برم؟ تو کیستی که آمدنت برایم آرزو شده است؟
تو کیستی که عشق هم برای رسیدن به تو می کوشد و می خواهد خود را به رنگ تو در آورد؟
تو کیستی که وقتی به تو می اندیشم، شیطان می هراسد و خود را پنهان می کد، مبادا نور تو او را رسوا کند؟
تو کیستی که دریا را به آرامش، آسمان را به بارش، درختان را به رویش، جهان را به خیزش دعوت می کنی؟
تو کیستی که شب در دولت تو معنا ندارد و عمر روز بلندتر از هر روز دیگر است؟